فضا فضای عشق بود فضای معنویت آرامش خاصی همه جا را فرا گرفته بود از مرد و زن پیر و جوان از نوجوان تا کودک همه متحد بودن حضور داشتن با حضورشان به استقبال 1500شهید امده بودن امد بودن بگویند که هنو ایثار و فدا کاری و یاد شما جاودان است .
من نوجوانی که پر از شور و نشاطت پر از جاهلیت های کودکانه بودم و نمیدانسم اصلا چه چیزی باعث جذب من شده است حال و هوای انجا آسمانی بود. مردم همه غرق در دریای عشق بودن مادری میگفت اگه بازم هم برگردم به عقب باز هم جنگ شود پسرم را میفرستم برای دفاع از مادر اصلی اش (سرزمینش) برای دفاع از تودخترم که موادا دست اهریمنی بر روی موهایت بشیند. جذب آن برنامه بودم انقدر محو شده بودم که زمان قدر دانی از خانواده های شهید دیگر موج سهمگینی از چشمانم سرازیر شد مادری هرمزگانی که از فرزندش فقط خاطره و عکس هایش براش مانده بود اما حتی قدم های اهسته اش پر از غرور و اقتدار بود مادری که به من آموخت که اگه روزی مادر شدم فرزندم را چو او تربیت کنم یادمم داد که ادم ها گاهی از داشته هایشان باید بگذرن . همسران و فرزندان بزرگ مردان جنوب ایران امده بوداند در بین انان مردان بزرگی بود مردانی که در صحنه های جبهه دست و پای خود را فدا کرده بودنداند.
عشق یعنی دوچرخه سوارانی که از میناب تا بندر را رکاب زدن که خود را به کنگره برسانند عشق یعنی استعداد های چون تائتر ، نور پردازی، خوانندگان ،و نویسندگان و همه کسانی که گوچه کوچیکی در ان کنگره نقش افرینند و کار های خود را اختصاص به 1500شهید هرمزگانی دادند آری عشق این است که کودکانمان انجا با کنجکاو به سخن های بزرگان گوش فرا داده بوداند. کنگره باعث اتحاد دوباره مردم شده بود اتحادی که مانند زنجیر مارا به یکدیگر آویخته بود .
و چه مردانی که بی هیچ توقوی رفتن و چه زنان و مادرانی که از انان گذشتن و پشتیبانشان بودن و آروم در خلوت خود برایشان دعا و اشک ریختن .
نویسنده (معصومه باوقار)